مقدمه
در این آستانه عید، چه گرفته و دمغم. و به قول مولانا از “محبوسان غم” شدهام. در این روزهایی که حافظ توصیه میکند:
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گُل بدمد و تو در گِل باشی
گاهي آدمي تا هشيار ميشود خود را در میانه جدالي روانسوز بيهوده مییابد. جدالهايي كه سرانجام آن چيزي جز دلخوري نيست. در سالهاي اخير كه دغدغهام تخصیص هدفمند “انرژي رواني” به اولویتها شده است تلاش ميكنم تا در مصرف زمان روانی (درونی) و فیزیکی (بیرونی) ولخرجی نکنم. هشیارم تا با هيچ كس وارد جدال نشوم. پس از سالها به این تجربه رسيدهام در اكثر گفتگوها افراد به قول نيچه: چونان پلنگي، آماده جهيدنند. معمولاً آدمی در این جدالهای نازیبا، کار به واکنش عاطفی و خراشیدن “صورت احساس” دیگری میانجامد. کاشکی حاصل بسیاری از این بحثهای جدالی حداقل اين میشد كه بفهمیم كه در چه زمينهاي انديشه يكديگر را نميپذيريم. چه سخن ملکوتی رهایی بخشی است این کلام پیامبر که فرمودند: خدا رحمت کند آن کس را، که ترک جدال میکند هر چند حق با اوست. درک مرز جدال نازیبا و گفتگو در مذاکره چقدر مهم است.
سبزه سبز کردن
امروز نميدانم چه شد كه باز درگرداب دو جدال فرو رفتم: یکی با مادرم و دیگری با دوستی.
مطلب کامل را در پیدیاف زیر ببینید
بازخوانی انتقادی سنت