گاهنبشت: «تو» هستی، تا «من» باور کنم در طوفان شک‌ها

گاهنبشت: «تو» هستی، تا «من» باور کنم در طوفان شک‌ها

(تاملی بر پیام کتاب حاج آحوند نوشته عطاالله مهاجرانی)

تقدیم به درویش قربان که همیشه خدا را به یادم می‌آورد
(غلامرضا خاکی)

کتاب حاج آخوند را با شور و حساسیت تمام خواندم. مدام به حجم کتاب نگاه می‌کردم و می‌هراسیدم مبادا به زودی تمام شود. من گرفتار تمنای «شدتِ شدیدِ لذت» شده بودم…

کتابی که من هم مثل خیلی‌ها با جاری شدن در کوچه‌های خیال روستای «مهاجران»، بارهای بار گریستم و احساس کردم چقدر زندگی ما خالی از حاج آخونده‌ها شده است.

کتاب را که به پایان بردم از خودم پرسیدم راز این گریه‌ها چه بود؟ چرا با این کتاب این همه توفانی گریستم؟ …

سرانجام به این پاسخ برای این پرسش رسیدم که:
شاید راز این غرق شدگی میان «اشک و شوق» در دو چیز بوده باشد:
نخست آن که من چقدر با نگاه، گفتار و کردار حاج آخوندی فاصله دارم.

دوم آن که «من» و زمانه «ما»، تا چه اندازه نیازمند به چنین شخصیت‌هایی است تا بر پایه وجودشان باور کنیم خیلی از آنچه را که به ما فرمده‌اند که «بشوید» ناممکن نیست و کسانی شده‌اند و بودنشان نیز به ما می‌گوید شما نیز بشوید.

امثال حاج آخوند که در طول قرن‌ها آمده‌اند، گاه به پنهان و گاه آشکار به ما می‌گویند که قصه نبوّت پایان یافته و بشر نیازمند به پیغمبری «نو» نیست و آنان همه اصل «خبر» را به ما داده‌اند که آنسوی بازی ظاهری که می‌بینیم چه خبرهاست و ما اکنون بشر مانده است و خوانش عملی این خبر برای سعادت بشری.

حاج آخوندها با وجودشان این بیت مولانا را به ما نوید می‌دهند که:

راه چه بود؟ جز نشان پای‌ها
یار چه بود؟ نردبان رأی‌ها

ما اکنون به «نردبان رأی‌ها» نیازمندیم. .نردبان هایی که با آنها بتوانیم از تنگنای «چاه خودی» بالاتر آئیم و به چشم‌اندازهای جدید نگاه کرده و این تذکر پیر بلخ را حس کنیم که:

تو درون چاه رفتستی ز کاخ
چه گنه دارد جهان‌های فراخ

حاج آخوند، نمادی است برای آن که به ما بگوید زندگی، فرصت هدر رفتن در بازی‌های ذهنی و غفلت‌های عملی به نام شغل و کار زندگی نیست و شریعت آخرین عهد خدا با بشر، یعنی شریعت ما ظرفیت آن را دارد که به جای پروردگان خشک‌اندیش و تنگ‌نظر که از جانب خداوند بر جزئیات حکم می‌کنند، حاج آخوندی نیز عرضه کند که نمادی از شریعت سمحه و سهله است.(۱) و سخن خواجه شیراز را به ما بگوید: «لطف خدا بیشتر از جرم ماست».

براستی روزگار ما چقدر نیاز دارد به حاج آخوندهایی که با «تفسیری عملی و عارفانه» از شریعت – نه «فهمی ذهنی و عبوسانه» – خدا را به میان کوچه و بازار آورند تا مردم براین «طریق» به تماشای خدا بنشینند و کمتر در باره خدا بشوند.

یادداشت:
۱: «عِثْتُ بِالْحَنِیفِیةِ السمْحَةِ السهْلَةِ؛
من به آیین استوار و بدون انحراف و راحت و آسان مبعوث شده‌ام.

(منبع :وسائل‌الشیعة، ج۸، ص۱۱۶؛ بحارالانوار، ج۶۴، ص۱۳۶؛ ج۶۵، ص۳۱۸؛ ج۶۶، ص۴۰؛ ج۶۹، ص۲۳۳؛ ج۷۹، ص۲۳۳؛ ج۸۷، ص۳۴۳.)