واگویه‌ای با خود به بهانه آمدن به جهان

یکی از حال‌های زیبای عارفان این است که به فهم کلی هستی می‌رسند و جزء را در کل می‌بینند. به قول شیخ شبستری:
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست

این معنایی است که سهراب به زبان نوتری می‌گوید:
“و بدانیم اگر کرم نبود، زندگی چیزی کم داشت
و اگر خنج نبود لطمه می‌خورد به قانون درخت”

عارفان همه چیز را همانگونه که هست می‌خواهند و دنبال تغییر جهان نیستند.

نکته‌هایی این چنین مرا در چنین روزی به دام این پرسش سهمگین می‌اندازد که از خود بپرسم:
تو پس از دهه‌ها که از عمرت میگذرد هنوز به فهم حکمت دوست نرسیدی که دستگاه آفرینش او، بی تو چه کم داشت که تو برای آن امده ای؟ آن کمبود در هستی؛ ماموریت تو در جهان است.اگر آدمی آن ماموریت الهی را در زندگی خویش نفهمد در چه جهل تاریکی خواهد بود. در عدم فهم آن معناست که آدمی به ابتذال روزمرگی تن می دهد و…

باری آيا وقت آن نیامده است که بگویم:
حکیما، حکمت تو از آمدنم به جهان را فقط تو می دانی؛ پس مرا بر مسیر حکمتت پیش ببر که تدبیر ترا از آمدنم در تقدیر عشق است ای هادی گمگشتگان!
****
این کلیپ حرفه‌ای را همسر و فرزند گرامی سعید بزرگوار ساخته‌اند با پاره‌ای از جملات این حقیر. تنها می‌توانم بگویم جمعشان پر نور باد و کم مباد.