نامه/۱/ در هوای فهم حضور خدا و درک امرش

نامه/۱/ در هوای فهم حضور خدا و درک امرش

به نام اویی که نشان دارد درمن و مای آدمی

دوست خوبم سلام و درود بر شما [1]

می دانی که چند سالی است تقدیر جسمانی اجازه نمی دهد در این فراخوان الهی شرکت کنم. هر مغرب که بانگ اذان طنین می افکند حس اندوه از دست رفتن چیزی مرا فرا می گیرد. چیزی که به کلام در نمی آید؟!

امروز نمی دانم چرا در نانوایی احساس کردم باید حرفی با شما بزنم. چند نکته به ذهنم آمده است که باید درباره آنها برایت بنویسم تا به قول مولانا بروند. چون می دانی معانی میهمان خانه وجود ما می شوند باید حرمتشان را نگه داشت و از آنها چیزی به یادگار خواست. قصه این مهمانی خدمت به معانی تجربه شده در جان است نه لغت های عاریتی که ما با آنها بازی کنیم. یعنی یک جور لوگوچینی که در ما گمان افکند که از جهان، معنا فهمیده ایم. این حسم شاید بازتاب خوشحالی خبر روزه گرفتن امسال شما باشد. باور دارم بی‌تردید روزه گرفتنت در میان آن همه وسوسه ها، کشش ها و جاذبیت ها که در پیرامونت هست، جلوه‌ای از خوانده شدنت از سوی خداوند است. اعتقادات شما  که از کودکی در فرنگ بوده ای بسیار با ارزش است زیرا دینت موروثی و القای والدینت نیست، انتخاب توست. انتخابی در هیجده سالگی در میان حلقه وسوسه ها. آفرین بر تو و آزاد اندیشی ات. واقعیت این است آنهایی که باورشان را از والدین و محیط‌دینی‌شان به ارث برده‌اند  می‌بینی که هر یک به گونه ای کم آورده اند. آن یکی با مطالعات فلسفی و روشنفکری اش و دیگری با در میان آوردن خدای وحدت وجودی اش که کاری به کار بشر ندارد سعی می کند نیمچه ایمانش را حفظ کند و این دیگری با القائات  فلان کانال که با روایات جعلی کتاب های تاریخ قدیم راه باور مردم را می زند اسیر چه وهمیاتی که نیست… .

همه این افراد به یک جا رسیده اند، چون از ابتدا با قلبی گشاده به سوی خدا نرفته‌اند. بابایی، مامانی و معلمی و روحانی مسجد و کلیسا و کنیسه …. محلی ماخذ باورشان بوده است. هرگز اینان کسی را ندیده‌اند که بوی خدا بدهد. هر که را دیده‌اند در دکانی کالای دین می فروخته است. اکنون هم  که هر یک به گونه ای ساکن سرزمین  شک و کفرند، و  از خود خرسندند چون فکر می کنند که آگاهتر شده اند. اینها  از اول خدایی نداشتند بلکه اطلاعات تاریخی درباره آیینی القایی داشتند. اینان چون با رسیدن به سن تکلیف در باشگاه دینشان ثبت نام کردند نه این که به جذبه ای آنسویی به دام خدا در آمده باشند که رهایی از آن ناممکن است…

اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم

اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم

 

متن کامل این نامه را در فایل پی دی اف زیر مشاهده کنید:

نامه ای به یک دوست جوان

 

[1] اصل این متن به دوست نازنینم فریور نوشته شده است و با اجازه ایشان به این شکل منتشر گردیده شاید مورد استفاده دیگران نیز قرار گیرد .