موردپژوهی (تجربه‌نگاری) سازمانی

موردپژوهی (تجربه‌نگاری) سازمانی

چند سالي است كه به شيوه هاي گوناگون، موضوع تجربه نگاري در گوشه و كنار كشور مطرح مي شود. اين كار بيشتر با نام «مستند سازي» و «خاطره گويي» مورد توجه قرار گرفته است. دلايل اين توجه را شايد بتوان توسعه استانداردهاي ISO و مطرح شدن «مديريت دانش» در فرهنگ مديريتي كشور جستجو كرد. در سال هاي اخير چند كتابي هم به نام «تجربه» منتشر شده است، كه مي توان اكثر آنها را خاطره نگاريهاي سازماني قلمداد كرد و تعدادي ديگري از آنها «گزارش عملكرد پروژه‌هاي مديريتي و فني» هستندكه نام تجربه برآنها نهاده اند. اين كتاب‌ها هر چه هستند بيانگر آغاز يك حركت مباركند و در فرهنگ شفاهي ما، بايد با ارزش قلمداد شوند.

با تحليل آنچه تاكنون منتشر شده است به نظر مي رسد براي بهره گيري از   تجربه ها نياز به تعيين مرز بين « خاطره نويسي » ، « تجربه نگاري » ، «موردكاوي» و « مستند سازي» است. نگارش و تدوين تجربه ها در سطوح گوناگون، يك ضرورت انكار ناپذير است، به عبارت ديگر چون ملت  ما در درس آموزي از تاريخ خود و ديگران چندان موفق نيست لذا ابتدا بايدتلاش كردتا اين فرهنگ شفاهي ازمعبرخاطره‌نگاري عبوركند،ومكتوب‌سازي به صورت يك ارزش در آيد، سپس فرآيندآموزه‌يابي تجربي رادر ميان اين متن‌هاي مكتوب مستند توسعه داد.

دريك نگاه تمثيلي، مي توان خاطره هاي آدمي از حادثه ها و رويدادهاي گوناگون را ميوه هايي رنگارنگ با مزه ها و اندازه هاي گوناگون دانست، گاه اين ميوه ها كال، رسيده و يا گنديده اند. آموزه هاي تجربي را، چونان عصاره اي پنداشت كه از ميوه هاي تجربه در باغ عمر استخراج، استنباط و استنتاج مي شوند.  روشن است كه هر ميوه در باغي و فصلي و سرزميني، بر شاخه درختي يا بوته اي مي رويد. چنين تمثيلي ما را راهنمايي مي كند تا هشيار باشيم و از خود بپرسيم در باغ عمري كه معلوم نيست تا كي اجازه ماندن در آن داريم و بر شاخسار ايام آن چه ميوه هايي انتظار ما را مي كشد و با گنجايش محدودي كه معده حساس ما داردآيا مي توان تمام ميوه ها را تجربه كرد و يا در گستره زندگي گاه، بناچار بايد عصاره ها را نوشيد؟!

ريشه شناسي و معاني واژه‌اي  تجربه

واژه‌هاي «Experience» و «Expert» از يك فعل لاتين به معناي «به بوته  آزمايش گذاشتن» ريشه گرفته اند، تجربه و تخصص را مي توان دو واژه مرتبط با يكديگر دانست. فرهنگ لغت وبستر (1976) تجربه را با واژه هاي زير تعريف كرده است:  (آزمايش، امتحان، سعي و خطا)، واژه هاي  Proof (دليل، مدرك، سند،‌اثبات،برهان،‌آزمايش،‌امتحان) و Test (آزمون و آزمايش) با تجربه مرتبطند.

واژه «تجربه» در ادب پارسي به مفهوم  «آزمودن»  و «از آزموده خويش آموختن» ، به كار رفته است.

واژه «تجربه» در زمينه هاي گوناگون به كار مي رود. به عنوان نمونه مي‌گوييم: «التجربه فوق العلم» و يا «تجربه آموزگار بزرگي است»، «امروز من تجربه وحشتناكي داشتم»، «او دركارش با تجربه است»، «همه چيز را نمي توان تجربه كرد» يا «علم جديد علمي تجربي است».

درعبارت هاي فوق تجربه به معاني گوناگون استعمال شده است. يكي از معاني تجربه مساوي با گونه اي تحول تدريجي است كه در پي آن اندوخته شناخت، آگاهي يا چيره دستي افزايش مي يابد. تجربه به اين معنا قابل درجه بندي و تا حدودي قابل اندازه‌گيري است. هنگامي كه از تجربه خود يا تجربه بشر سخن مي‌گوييم يا گفته مي شود «تجربه بهترين آموزگار است» احتمالاً همين مفهوم از تجربه مورد نظر است.

گاه تجربه به معني صرف آگاهي يا شعور گرفته مي‌شود، به اين معني تجربه نه فقط حس كردن بلكه هرگونه فعاليت ذهني را در برمي‌گيردوصرفاً به تجربه مستقيم يا دست اول اطلاق نمي‌شودوهرگونه شهوديامعارف عرفي راشامل مي شود.

معني ديگر تجربه،‌ احساس،‌ واكنش رواني يا تأثر عاطفي است. تجربه به اين معني در بردارنده عامل يا پذيراي درجه نيست بلكه صرفاً امري كيفي است.

معني چهارم تجربه،‌ به كار گرفتن مشاهده به منزله وسيله اي براي تأييد يا ابطال نظريه هاست. مشاهده در اينجا فقط به انفعال حسي اطلاق نمي شود بلكه فرآيندي سنجيده و پرداخته را حكايت مي كند و با معني سوم كه پاسخي رواني است و در يك موضع و موقع خاص روي مي دهد تفاوت دارد. اما معني سوم و چهارم در يك نقطه اشتراك دارند و آن نقطه اين است كه تجربه در هر دو معني داراي مدلولي ذهني يا روان شناختي است. در معني چهارم هم، نيروهاي رواني مشاهده گر نقش اساسي  را بازي مي كنند.

و بالاخره معني پنجم تجربه نوعي رابطه يا تأثير متقابل «عين» و «ذهن» است. تجربه به اين معنا نه صرفا ذهني است و نه صرفا عيني، بلكه رابطه اي است ميان موجود زنده و محيط او. بر پايه اين تفسير از تجربه، فعاليت علمي فقط يك نوع تجربه است كه ميان ذهن علمي و محيطي علمي صورت مي گيرد و انواع ديگر تجربه مانند تجربه هنري، تجربه ديني و تجربه اجتماعي در محدوده‌ي ديگري قابل طرح خواهند بود.

همچنين در معني آخر،‌ تجربه، امري ضد انديشه نيست بلكه انديشه را همچون جزء لاينفك خويش در بر مي گيرد. مديران آينده گرا با گرايش افراطي بر اين باورند كه تغيير زمان و مكان ارزش تجربه را منسوخ مي كند، و مي گويند كه اگر كسي سالها رانندگي اتومبيل كرده باشد، توانايي هدايت هواپيما و يا سفينه فضايي‌ را به دست نخواهد آورد. بنابراين نزد آنان آنچه كه جايگزين تجربه مي‌شود آماده بودن، علاقه مند بودن، توانايي آموختن و سازگاري پيدا كردن با تغييرات است. به نظر مي رسد كه چنين باوري پذيرفتني نباشد و بايد از تناسب و ميزان و تشابه تجربه‌ها و قابليت تعميم پذيري آموزه هاي آن سخن به ميان آورد تا قضاوتي درست كرده باشيم. . برداشت عمومي از تجربه، به معناي از سرگذراندن هرگونه رخداد و حادثه است كه فرد يا افراد در آن درگير مي‌شوند.

 

تعريف تشريحي تجربه

در فرهنگ وبستر، عبارت هايي براي معناي تجربه (Experience) آورده شده است براي نمونه:

  • يك زندگي واقعي از طريق يك يا چند رويداد، شخصا در معرض پديده‌هايي قرار گرفتن يا مشاهده نمودن در هنگام وقوع آن.
  • هر آنچه كه مشاهده يا زندگي از طريق آن تحقق يافت.
  • هر آنچه كه براي فرد روي داده است.
  • تاثير بجا مانده بر روي فرد يا هر چيز.
  • فعاليتي كه مهارت آموزي، مشاهده يا تمرين و مشاركت فردي را شامل مي شود.

 

برداشت تخصصي از تجربه سازماني

بايد تجربه سازماني را آموزه هايي  تلقي كرد كه ماهيت گزاره اي دارند و  بيانگر آشنايي، نتيجه بيني و راه داني… در حوزه اي خاص هستند. اين آموزه ها به شكل گزاره هاي ( احكام، قواعد و اصول ) هنجاري- شرطي بيان مي‌شوند و از حادثه ها و رويدادها  بطور خودآگاه و ناخودآگاه استنتاج و استنباط شده اند. اين آموزه ها صاحب خود را قادر مي سازند تا رخدادهاي مشابه را براساس آنها پيش بيني ، پيش انديشي و گره‌گشايي كنند.

آموزه هاي تجربي از طريق استقراء شهودي وگاه آماري براي تجربه كننده در قالب دانش و نگرش (باور / بينش/ ديدگاه ، …) استنباط مي شوند.

ضرورت تجربه نگاري

 

موضوع ها و مساله هاي علم مديريت به علت پيچيدگي‌ها و ابعاد گوناگوني كه دارند، با يك رشته خاص علمي،‌ قابل بررسي نيستند و نيازمند به رويكردهاي فرارشته اي     (Extra-disciplinary)و ميان رشته اي هستند.

واقعيت ها به ما مي گويند وقت آن رسيده كه در روزگار حاكم شدن منطق جهان محلي (Glocal)1 در ايران به صورت يك واقعيت پويا، فرايند تلاشهاي علمي در زمينه توسعه علم مديريت سامان يابد. به عبارت ديگر همانگونه كه روند توسعه عمراني كشور، بدون توجه به مطالعات آمايش سرزمين رشدي نامتوازن را درپي خواهد داشت، بدون شناخت و توجه به هويت ملي، فعاليتهاي علمي مديريتي راه به جايي نمي‌برند و تنها بنگاه هاي ترجمه فعال خواهند بود، لذا بايد توان ملي كشور را در حوزه تفكر مديريتي به‌سوي توجه به بازشناسي هويت ملي و تقويت و پيرايش آن از عناصر مثبت و منفي هدايت كنيم.2 اين در حالي است كه طبق تحقيق شركت (Bain & Company) در سال 2008 بهترين ابزار تصميم‌گيري، الگويابي (Benchmarking) بوده كه جوهره اساسي آن تامل بر بهترين تجربه ها و استنباط آموزه هايي از آن استوار است.

مفهوم «تجربه» و «حافظه» با هم پيوندي ناگسستني دارند، به گونه اي كه    مي‌توان حافظه را جايگاه آموزه ها، احكام، قانون ها، اصول و قواعدي دانست كه از تجربه‌ها حاصل مي‌شوند

پيوند ميان «تجربه» و «حافظه» پرسش هايي را پيش روي ما قرار مي دهد. پرسش هايي چون:

  • آيا با توجه به آنچه در گذشته رخ داده، مي توان آينده را جهت داد؟
  • آيا اصولا قانونمندي هاي تجربي در جهان انساني- اجتماعي وجود دارد كه با استفاده از آنها بتوان از معبر سنگلاخي تجربه هاي ديروز، به سوي ابهام فردا حركت كرد؟
  • رفتار انسان به عنوان موجودي پويا، در طول زمان تابع چه قاعده هايي است؟
  • آيا با روش هاي تحقيق كه در علم مديريت متداولند مي توان به آموزه‌هايي دست يافت كه امكان تعميم به شرايط ديگر را داشته باشند؟
  • بهره‌وري‌زندگي شخصي و سازماني آدمي، تا چه حد درگرو دانش‌مندي و آموختگي (باتجربگي) است؟
  • آيا رفتار متغيرها و واقعيت‌هاي سازماني از قوانين خاصي پيروي مي‌كنند كه قابل كشفند؟!
  • آيا اتكا به تجربه‌هاي شخصي خود و ديگران مي‌تواند اين اطمينان را ايجاد كند كه كنش و واكنش‌هاي ما در برابر پديده‌ها درست است؟
  • آيا منطق عملي براساس اقتضاء درجايي خارج ازانبار تجربه‌هاي ما،قابل بازيابي است؟
  • آيا پارادايم مديريت اقتضايي (Contingency) در مديريت، نوعي تسليم شدن در برابر واقعيت‌ها نيست كه بهترين توصيف براي آنها نظم پريشان است؟

موردكاوي و موردپژوهي

اصطلاح «مورد كاوي» به عنوان معادلي براي(Case Study) به عنوان روشي آموزشي براي تدريس كاربردي تر و ملموس تر در رشته مديريت مطرح شده است. اما كتاب حاضر برموضوع ديگري تمركز دارد كه همانا استنباط آموزه هاي قابل تعميم با روشي علمي از متن تجربه هاي پايان يافته سازماني است. اين روش به نام «مورد پژوهي» مشهور است. پاره اي از همكاران «مورد پژوهي» را مترادف با موردكاوي در نظر گرفته اند در حالي كه اصطلاح موردپژوهي را بايد معادل ((Case Research نه (Case Study) دانست هر چند اين دو در پاره اي متون انگليسي نيز هم معني در نظر گرفته شده اند. در موردپژوهي پيرامون آنچه رخ داده (تجربه شده) پژوهش صورت مي گيرد و تلاش مي شود تا دلايل و علل همزماني پديده ها در تجربه ها كندوكاو شود و از روابط گوناگوني كه بين متغيرهاي مختلف موثر بر مساله دخالت داشته اند، آموزه هايي استنباط شود كه بتوان براساس آنها درباره آينده، تدبير و برنامه ريزي كرد و در شرايط مشابه اين آموزه ها را بطور مستقيم بكار برد و يا از آنها الهام گرفت، اين كار مي تواند فردي، ميداني، تكي ويا جمعي صورت گيرد.

آموزه هاي تجربي ، آموختگي سازماني

تجربه نگاري، سند تجربه، مورد پژوه (تجربه كاو) و مورد پژوهي (Case research){آموزه يابي تجربي} كه نگارنده  آن را اينگونه تعريف كرده است:

عبارت است از فرآيندي منظم‌، دقيق، روشمند، در متن سند يك تجربه [حاصل فرآيند تجربه نگاري] كه با هدف كشف،‌ استنباط و استنتاج صورت مي گيرد تا:

  • امكان توصيف يا تبيين دلايل، چرايي و چگونگي ظهور يك مساله
  • نتايج حاصل از برخورد با مساله
  • و شناسايي ظرفيت هاي بلا استفاده و شيوه بهره‌برداري از آن، را فراهم كند.

كتاب موردپژوهي سازماني كتابي است كه متناسب با ويژگيها و شرايط سازمانهاي ايراني  با ملحوظ داشتن مقتضيات بومي به رشته تحرير درآمده و تلاش دارد خواننده علاقمند (مدير،‌كارشناس، دانشجو) را گام به گام پيش برده به نحوي كه بتواند به صورت واقعي توانمنديهاي لازم را كسب نموده و با نگاشتن تجربه خود يا ديگران، و تنظيم آن در قالب مورد، فرآيند علمي موردپژوهي را به اجرا گذاشته و احكام و آموزه هايي را كه از خاستگاه تجربي و پشتوانه علمي برخوردارند استخراج كند به نحوي كه زمينه پيش انديشي و آينده نگري سازماني

را فراهم نمايد كه حاصل همه اين تلاش حركت به سمت ارتقاي بهره وري سازماني و تحقق سازمان متعالي خواهد بود. مورد پژوهي به عنوان فرآيند آموزه يابي از متن سند تجربه هاي مستند مي تواند به دو شكل فردي – گروهي يا ميداني صورت پذيرد و فر آيندي را براي شكل ميداني آن عرضه كرده است:

1) از تركيب دوواژه (Globalization) و (Local) به وجود آمده و براساس لغت نامه آكسفورد، الگوي شكل گيري اين ايده از واژه ژاپني Dochakaka به معناي «زيستن در زمين خويش» است.

2) نگاه كنيدبه:«ايران شناسي، الزام تحقق مديريت اقتضايي » ،‌نوشته غلامرضا خاكي،‌مجله تدبير،شماره 194.

چند سالي است كه به شيوه هاي گوناگون، موضوع تجربه نگاري در گوشه و كنار كشور مطرح مي شود. اين كار بيشتر با نام «مستند سازي» و «خاطره گويي» مورد توجه قرار گرفته است. دلايل اين توجه را شايد بتوان توسعه استانداردهاي ISO و مطرح شدن «مديريت دانش» در فرهنگ مديريتي كشور جستجو كرد. در سال هاي اخير چند كتابي هم به نام «تجربه» منتشر شده است، كه مي توان اكثر آنها را خاطره نگاريهاي سازماني قلمداد كرد و تعدادي ديگري از آنها «گزارش عملكرد پروژه‌هاي مديريتي و فني» هستندكه نام تجربه برآنها نهاده اند. اين كتاب‌ها هر چه هستند بيانگر آغاز يك حركت مباركند و در فرهنگ شفاهي ما، بايد با ارزش قلمداد شوند.

با تحليل آنچه تاكنون منتشر شده است به نظر مي رسد براي بهره گيري از   تجربه ها نياز به تعيين مرز بين « خاطره نويسي » ، « تجربه نگاري » ، «موردكاوي» و « مستند سازي» است. نگارش و تدوين تجربه ها در سطوح گوناگون، يك ضرورت انكار ناپذير است، به عبارت ديگر چون ملت  ما در درس آموزي از تاريخ خود و ديگران چندان موفق نيست لذا ابتدا بايدتلاش كردتا اين فرهنگ شفاهي ازمعبرخاطره‌نگاري عبوركند،ومكتوب‌سازي به صورت يك ارزش در آيد، سپس فرآيندآموزه‌يابي تجربي رادر ميان اين متن‌هاي مكتوب مستند توسعه داد.

دريك نگاه تمثيلي، مي توان خاطره هاي آدمي از حادثه ها و رويدادهاي گوناگون را ميوه هايي رنگارنگ با مزه ها و اندازه هاي گوناگون دانست، گاه اين ميوه ها كال، رسيده و يا گنديده اند. آموزه هاي تجربي را، چونان عصاره اي پنداشت كه از ميوه هاي تجربه در باغ عمر استخراج، استنباط و استنتاج مي شوند.  روشن است كه هر ميوه در باغي و فصلي و سرزميني، بر شاخه درختي يا بوته اي مي رويد. چنين تمثيلي ما را راهنمايي مي كند تا هشيار باشيم و از خود بپرسيم در باغ عمري كه معلوم نيست تا كي اجازه ماندن در آن داريم و بر شاخسار ايام آن چه ميوه هايي انتظار ما را مي كشد و با گنجايش محدودي كه معده حساس ما داردآيا مي توان تمام ميوه ها را تجربه كرد و يا در گستره زندگي گاه، بناچار بايد عصاره ها را نوشيد؟!

ريشه شناسي و معاني واژه‌اي  تجربه

واژه‌هاي «Experience» و «Expert» از يك فعل لاتين به معناي «به بوته  آزمايش گذاشتن» ريشه گرفته اند، تجربه و تخصص را مي توان دو واژه مرتبط با يكديگر دانست. فرهنگ لغت وبستر (1976) تجربه را با واژه هاي زير تعريف كرده است:  (آزمايش، امتحان، سعي و خطا)، واژه هاي  Proof (دليل، مدرك، سند،‌اثبات،برهان،‌آزمايش،‌امتحان) و Test (آزمون و آزمايش) با تجربه مرتبطند.

واژه «تجربه» در ادب پارسي به مفهوم  «آزمودن»  و «از آزموده خويش آموختن» ، به كار رفته است.

واژه «تجربه» در زمينه هاي گوناگون به كار مي رود. به عنوان نمونه مي‌گوييم: «التجربه فوق العلم» و يا «تجربه آموزگار بزرگي است»، «امروز من تجربه وحشتناكي داشتم»، «او دركارش با تجربه است»، «همه چيز را نمي توان تجربه كرد» يا «علم جديد علمي تجربي است».

درعبارت هاي فوق تجربه به معاني گوناگون استعمال شده است. يكي از معاني تجربه مساوي با گونه اي تحول تدريجي است كه در پي آن اندوخته شناخت، آگاهي يا چيره دستي افزايش مي يابد. تجربه به اين معنا قابل درجه بندي و تا حدودي قابل اندازه‌گيري است. هنگامي كه از تجربه خود يا تجربه بشر سخن مي‌گوييم يا گفته مي شود «تجربه بهترين آموزگار است» احتمالاً همين مفهوم از تجربه مورد نظر است.

گاه تجربه به معني صرف آگاهي يا شعور گرفته مي‌شود، به اين معني تجربه نه فقط حس كردن بلكه هرگونه فعاليت ذهني را در برمي‌گيردوصرفاً به تجربه مستقيم يا دست اول اطلاق نمي‌شودوهرگونه شهوديامعارف عرفي راشامل مي شود.

معني ديگر تجربه،‌ احساس،‌ واكنش رواني يا تأثر عاطفي است. تجربه به اين معني در بردارنده عامل يا پذيراي درجه نيست بلكه صرفاً امري كيفي است.

معني چهارم تجربه،‌ به كار گرفتن مشاهده به منزله وسيله اي براي تأييد يا ابطال نظريه هاست. مشاهده در اينجا فقط به انفعال حسي اطلاق نمي شود بلكه فرآيندي سنجيده و پرداخته را حكايت مي كند و با معني سوم كه پاسخي رواني است و در يك موضع و موقع خاص روي مي دهد تفاوت دارد. اما معني سوم و چهارم در يك نقطه اشتراك دارند و آن نقطه اين است كه تجربه در هر دو معني داراي مدلولي ذهني يا روان شناختي است. در معني چهارم هم، نيروهاي رواني مشاهده گر نقش اساسي  را بازي مي كنند.

و بالاخره معني پنجم تجربه نوعي رابطه يا تأثير متقابل «عين» و «ذهن» است. تجربه به اين معنا نه صرفا ذهني است و نه صرفا عيني، بلكه رابطه اي است ميان موجود زنده و محيط او. بر پايه اين تفسير از تجربه، فعاليت علمي فقط يك نوع تجربه است كه ميان ذهن علمي و محيطي علمي صورت مي گيرد و انواع ديگر تجربه مانند تجربه هنري، تجربه ديني و تجربه اجتماعي در محدوده‌ي ديگري قابل طرح خواهند بود.

همچنين در معني آخر،‌ تجربه، امري ضد انديشه نيست بلكه انديشه را همچون جزء لاينفك خويش در بر مي گيرد. مديران آينده گرا با گرايش افراطي بر اين باورند كه تغيير زمان و مكان ارزش تجربه را منسوخ مي كند، و مي گويند كه اگر كسي سالها رانندگي اتومبيل كرده باشد، توانايي هدايت هواپيما و يا سفينه فضايي‌ را به دست نخواهد آورد. بنابراين نزد آنان آنچه كه جايگزين تجربه مي‌شود آماده بودن، علاقه مند بودن، توانايي آموختن و سازگاري پيدا كردن با تغييرات است. به نظر مي رسد كه چنين باوري پذيرفتني نباشد و بايد از تناسب و ميزان و تشابه تجربه‌ها و قابليت تعميم پذيري آموزه هاي آن سخن به ميان آورد تا قضاوتي درست كرده باشيم. . برداشت عمومي از تجربه، به معناي از سرگذراندن هرگونه رخداد و حادثه است كه فرد يا افراد در آن درگير مي‌شوند.

تعريف تشريحي تجربه

در فرهنگ وبستر، عبارت هايي براي معناي تجربه (Experience) آورده شده است براي نمونه:

  • يك زندگي واقعي از طريق يك يا چند رويداد، شخصا در معرض پديده‌هايي قرار گرفتن يا مشاهده نمودن در هنگام وقوع آن.
  • هر آنچه كه مشاهده يا زندگي از طريق آن تحقق يافت.
  • هر آنچه كه براي فرد روي داده است.
  • تاثير بجا مانده بر روي فرد يا هر چيز.
  • فعاليتي كه مهارت آموزي، مشاهده يا تمرين و مشاركت فردي را شامل مي شود.

برداشت تخصصي از تجربه سازماني

بايد تجربه سازماني را آموزه هايي  تلقي كرد كه ماهيت گزاره اي دارند و  بيانگر آشنايي، نتيجه بيني و راه داني… در حوزه اي خاص هستند. اين آموزه ها به شكل گزاره هاي ( احكام، قواعد و اصول ) هنجاري- شرطي بيان مي‌شوند و از حادثه ها و رويدادها  بطور خودآگاه و ناخودآگاه استنتاج و استنباط شده اند. اين آموزه ها صاحب خود را قادر مي سازند تا رخدادهاي مشابه را براساس آنها پيش بيني ، پيش انديشي و گره‌گشايي كنند.

آموزه هاي تجربي از طريق استقراء شهودي وگاه آماري براي تجربه كننده در قالب دانش و نگرش (باور / بينش/ ديدگاه ، …) استنباط مي شوند.

ضرورت تجربه نگاري

موضوع ها و مساله هاي علم مديريت به علت پيچيدگي‌ها و ابعاد گوناگوني كه دارند، با يك رشته خاص علمي،‌ قابل بررسي نيستند و نيازمند به رويكردهاي فرارشته اي     (Extra-disciplinary)و ميان رشته اي هستند.

واقعيت ها به ما مي گويند وقت آن رسيده كه در روزگار حاكم شدن منطق جهان محلي (Glocal)1 در ايران به صورت يك واقعيت پويا، فرايند تلاشهاي علمي در زمينه توسعه علم مديريت سامان يابد. به عبارت ديگر همانگونه كه روند توسعه عمراني كشور، بدون توجه به مطالعات آمايش سرزمين رشدي نامتوازن را درپي خواهد داشت، بدون شناخت و توجه به هويت ملي، فعاليتهاي علمي مديريتي راه به جايي نمي‌برند و تنها بنگاه هاي ترجمه فعال خواهند بود، لذا بايد توان ملي كشور را در حوزه تفكر مديريتي به‌سوي توجه به بازشناسي هويت ملي و تقويت و پيرايش آن از عناصر مثبت و منفي هدايت كنيم.2 اين در حالي است كه طبق تحقيق شركت (Bain & Company) در سال 2008 بهترين ابزار تصميم‌گيري، الگويابي (Benchmarking) بوده كه جوهره اساسي آن تامل بر بهترين تجربه ها و استنباط آموزه هايي از آن استوار است.

مفهوم «تجربه» و «حافظه» با هم پيوندي ناگسستني دارند، به گونه اي كه    مي‌توان حافظه را جايگاه آموزه ها، احكام، قانون ها، اصول و قواعدي دانست كه از تجربه‌ها حاصل مي‌شوند

پيوند ميان «تجربه» و «حافظه» پرسش هايي را پيش روي ما قرار مي دهد. پرسش هايي چون:

  • آيا با توجه به آنچه در گذشته رخ داده، مي توان آينده را جهت داد؟
  • آيا اصولا قانونمندي هاي تجربي در جهان انساني- اجتماعي وجود دارد كه با استفاده از آنها بتوان از معبر سنگلاخي تجربه هاي ديروز، به سوي ابهام فردا حركت كرد؟
  • رفتار انسان به عنوان موجودي پويا، در طول زمان تابع چه قاعده هايي است؟
  • آيا با روش هاي تحقيق كه در علم مديريت متداولند مي توان به آموزه‌هايي دست يافت كه امكان تعميم به شرايط ديگر را داشته باشند؟
  • بهره‌وري‌زندگي شخصي و سازماني آدمي، تا چه حد درگرو دانش‌مندي و آموختگي (باتجربگي) است؟
  • آيا رفتار متغيرها و واقعيت‌هاي سازماني از قوانين خاصي پيروي مي‌كنند كه قابل كشفند؟!
  • آيا اتكا به تجربه‌هاي شخصي خود و ديگران مي‌تواند اين اطمينان را ايجاد كند كه كنش و واكنش‌هاي ما در برابر پديده‌ها درست است؟
  • آيا منطق عملي براساس اقتضاء درجايي خارج ازانبار تجربه‌هاي ما،قابل بازيابي است؟
  • آيا پارادايم مديريت اقتضايي (Contingency) در مديريت، نوعي تسليم شدن در برابر واقعيت‌ها نيست كه بهترين توصيف براي آنها نظم پريشان است؟

موردكاوي و موردپژوهي

اصطلاح «موردكاوي» به عنوان معادلي براي(Case Study) به عنوان روشي آموزشي براي تدريس كاربردي تر و ملموس تر در رشته مديريت مطرح شده است. اما كتاب حاضر برموضوع ديگري تمركز دارد كه همانا استنباط آموزه هاي قابل تعميم با روشي علمي از متن تجربه هاي پايان يافته سازماني است. اين روش به نام «مورد پژوهي» مشهور است. پاره اي از همكاران «مورد پژوهي» را مترادف با موردكاوي در نظر گرفته اند در حالي كه اصطلاح موردپژوهي را بايد معادل ((Case Research نه (Case Study) دانست هر چند اين دو در پاره اي متون انگليسي نيز هم معني در نظر گرفته شده اند. در موردپژوهي پيرامون آنچه رخ داده (تجربه شده) پژوهش صورت مي گيرد و تلاش مي شود تا دلايل و علل همزماني پديده ها در تجربه ها كندوكاو شود و از روابط گوناگوني كه بين متغيرهاي مختلف موثر بر مساله دخالت داشته اند، آموزه هايي استنباط شود كه بتوان براساس آنها درباره آينده، تدبير و برنامه ريزي كرد و در شرايط مشابه اين آموزه ها را بطور مستقيم بكار برد و يا از آنها الهام گرفت، اين كار مي تواند فردي، ميداني، تكي ويا جمعي صورت گيرد.

آموزه هاي تجربي ، آموختگي سازماني

تجربه نگاري، سند تجربه، مورد پژوه (تجربه كاو) و مورد پژوهي (Case research){آموزه يابي تجربي} كه نگارنده  آن را اينگونه تعريف كرده است:

عبارت است از فرآيندي منظم‌، دقيق، روشمند، در متن سند يك تجربه [حاصل فرآيند تجربه نگاري] كه با هدف كشف،‌ استنباط و استنتاج صورت مي گيرد تا:

  • امكان توصيف يا تبيين دلايل، چرايي و چگونگي ظهور يك مساله
  • نتايج حاصل از برخورد با مساله
  • و شناسايي ظرفيت هاي بلا استفاده و شيوه بهره‌برداري از آن، را فراهم كند.

كتاب موردپژوهي سازماني كتابي است كه متناسب با ويژگيها و شرايط سازمانهاي ايراني  با ملحوظ داشتن مقتضيات بومي به رشته تحرير درآمده و تلاش دارد خواننده علاقمند (مدير،‌كارشناس، دانشجو) را گام به گام پيش برده به نحوي كه بتواند به صورت واقعي توانمنديهاي لازم را كسب نموده و با نگاشتن تجربه خود يا ديگران، و تنظيم آن در قالب مورد، فرآيند علمي موردپژوهي را به اجرا گذاشته و احكام و آموزه هايي را كه از خاستگاه تجربي و پشتوانه علمي برخوردارند استخراج كند به نحوي كه زمينه پيش انديشي و آينده نگري سازماني

را فراهم نمايد كه حاصل همه اين تلاش حركت به سمت ارتقاي بهره وري سازماني و تحقق سازمان متعالي خواهد بود. مورد پژوهي به عنوان فرآيند آموزه يابي از متن سند تجربه هاي مستند مي تواند به دو شكل فردي – گروهي يا ميداني صورت پذيرد.

 

1) از تركيب دوواژه (Globalization) و (Local) به وجود آمده و براساس لغت نامه آكسفورد، الگوي شكل گيري اين ايده از واژه ژاپني Dochakaka به معناي «زيستن در زمين خويش» است.

2) نگاه كنيدبه:«ايران شناسي، الزام تحقق مديريت اقتضايي » ،‌نوشته غلامرضا خاكي،‌مجله تدبير،شماره 194.

مفاهیم  مربوط به متن بالا را می توانید در فایل پیوست زیر ملاحظه کنید:

فایل: مفاهیم بنیادین