اشاره
هر متفکر پویایی به اقتضای ماهیت تفکر، پیوسته در حال نقد صورتهای تفکر پیشین و کشف سرزمینهای جدید تفکر است. گاه این کشفها، دیدن زاویههای نو درافکار موجود و گاهی هم رسیدن به افکاری نو و متفاوت است.
بررسی زندگی پارهای از متفکران نشان میدهد آنها در مقاطعی از عمر خود، در برابر آرای قبلی خود ایستاده و آن را نفی کردهاند. این کار آنها به زعم باورمندان و علاقهمندان به افکار گذشته آنها، نوعی پسرفت و انحطاط است و به باور عدهای دیگر نشانه نوعی شجاعت است در تسلیم شدن به حقایق نو.
ضرورت توجه به بعد زمانی آرای ملکیان
استاد ملکیان بنا به اذعان خود، اشکال گوناگونی از باورمندی و پایبندی را تجربه کرده تا به افکار کنونی رسیده است. هیچکس نمیتواند او را به خاطر این تغییرات سرزنش کند و او را متزلزل و هرهری بخوانند. او خود را محافظ افکارش نمیداند تا احساس خجالت داشته باشد که چرا افکار گذشته خود را رها کرده است. اما آنچه باید به آن توجه داشت این است که عدهای به ملکیان دید تاریخی (کرونولوژیک) ندارند و خود ایشان نیز به تغییرات افکارش به طور دقیق تصریح ندارد. مثلا تاکنون یک سخنرانی مستقل بنده نشنیدهام که باور خود را نسبت به قرآن توضیح دهد؛ گاه در جلسهای جملهای میپراند و عبور میکند.
براین پایه آنچه گذشت باید توجه کرد فلان دیدگاه و سخن او که در فضای مجازی در دسترس همگان است مربوط به کدامیک از اطوار و مراحل عمر ایشان است. ضرورتا نباید گمان کرد که نظر ملکیان فعلی همان است که این سخن را میزند. برای نمونه کسی سخنان ایشان را در درسهای نهجالبلاغه میشنود نباید گمان برد این همین ملکیان مطرحکننده ده پرسش پیش روی روشنفکری دینی فعلی است، کم نیستند کسانی که به آرا دینباورانه او زمانی دل سپردند اما پیشتر که آمدهاند يكباره خود را در محاصره انواع شکها در مبانی اعتقادی خود دیدهاند که ایشان در آنها افکنده است. گویی ایشان چونان پستمدرنها به این باور رسیده است که حقیقت، تاریخ مصرف دارد (برای پذیرش این سخن علاقهمندان ایشان میتوانند بررسی آماری کنند که سینه چاکان معنویت دهه پیشین ایشان اکنون در کجای عالم تفکرند.)
متأسفانه استاد ملکیان در سالهای اخیر هرچه در زمان جلوتر آمده، به راه فیلسوف شفاهی یعنی مرحوم فردید تمایل بیشتری یافته است، (البته اگر گاه و بیگاه نگاشتنهای پیشین ایشان را در قالب مقدمه و ترجمه به حساب نیاوریم) شاید ایشان نیز به زیرکی دریافتهاند با این روش میتوان در فرهنگ شفاهی ایران اسطوره شد و نقدناپذیر. اسطورهای که سند مکتوبی برای نقد مبانی آرا و افکار خود تحویل نمیدهد. آری شاید همیشه مانند پارتیزانها، سخنی تهاجمی گفتن و بیاعتنا به نقدها پاسخی دادن راه مناسبی در کوتاه مدت به نظر آید اما….