دیدارنامه/۴/مجله بخارا:دهباشی:عمری برای ایران در خوان‌پاشی

دیدارنامه/۴/مجله بخارا:دهباشی:عمری برای ایران در خوان‌پاشی

دهباشی:

عمری برای ایران در خوان‌پاشی[1]

  

مقدمه

از ایستگاه جدید مترو که ده‌دقیقه‌ای با خانه فاصله دارد، به سوی جایی راه افتادم که نامش با یکی از مکان‌های خیال‌انگیز ایران کهن پیوند دارد. به دیدار مردی می رفتم که نام این مکان خیال‌انگیز را بر سر زبان ها انداخته است. من برای اولین بار به برای دیدارش به دفتر او می‌رفتم اما او را اولین بار در شبی از شب‌های تابستان 1361 دیده‌ام. آن شب هر دو میهمان عارف وارسته ای بودیم که در گردباد تاریخ گم شد. او به عنوان دستیار شمس آل احمد و من به بازی تقدیر آنجا میهمان بودم. یادم هست تمام آن شب را در کنار هم نشسته بودیم. از چه صحبت  کردیم چیزی در خاطرم نیست…

در این سالهایی که من درگیر تاملات توسعه‌ای بودم چندان در محفل‌هایی که او برگزار می کرد حضور نمی یافتم زیرا بیشتر نشست‌هایش به کار من نمی‌آمد. جلسه هایی هم که به کارم می آمدند یا بی خبر بودم یا بر سر راه حضورم مشکلی بود. او چندی است به لطف پروردگار ، احوالش بهبود یافته است. چندباری خبرهای ناگواری درباره اش منتشر شد که رضا توسلی مدیرخانه موزه سیمین و جلال خبر می داد که خوشبختانه نادرست است. ناجوانمردان موج ساز در جامعه ‌ما فقط منتظر خبر مرگ‌اند، نه این که گورکن باشند بلکه با اصل زندگی زندگان مسئله دارند…

ایستگاه جدید

امروز اولین بار است که از این ایستگاه جدید  سوار می شوم. راستی چه لذتی دارد اگر جایی پیدا شود که تو را زودتر از جای پیشین بر صراط متصل گرداند تا تو به سوی مقصد حرکت کنی.

سالهایی است که درگیر مفهوم راه شده‌ام لذا گاهی در مترو ذهنم مشغول نسبت میان دو مفهوم«سبیل» و«صراط» در کلام خدا می‌شود.

 

یادداشت

[1] ناطق کامل چو خوان‌پاشی بود

 

خوانش بَر هر گونه آشی بود(مولانا)

خوان پاش: خوانسالار، کسی که سفره طعام بگسترد.

برای دیدن کامل مقاله روی پی دی اف زیر کلیک کنید

دیدار نامه بخارا