درباره کتاب مقیم دل

درباره کتاب مقیم دل

پيشنگاشت کتاب مقیم دل

هر حالت ما غذای قومی است
زين اغذيه، غيبيان سمين‌اند
مولانا

در فرهنگ غربی کتاب‌هایی را که دربارۀ زندگینامه‌های [سرگذشت‌نامه (= منقبت)] قدیسان و عارفان نوشته شده باشد Hagiography می‌نامند. این نوع کتاب‌ها دربرگیرندۀ حکایت‌ها و روایت‌های باورمندانه‌ای در توصیف و تجلیل بزرگان است؛ معمولاً اين نوع كتاب‌ها دربارۀ بزرگان حوزة عرفان و دین به همت عاشقانۀ مریدی یا به درخواست مقامی عالی تهیه‌ می‌شده‌اند. قصد اصلی از نگارش مناقب‌ها، سرگرمی و لذت‌بخشی ادبی نبوده بلکه نویسندگان این کتاب‌ها ازسویی در پی عنایت باطنی کسانی بوده‌اند که دربارۀ آنها کتاب تدوین کرده‌اند و ازسویی دیگر هم در پی کسب رضایت خواهندگان (سفارش‌دهندگان) نوشتن کتاب بوده‌اند، همچنین گاهي نويسندگان دعای خیر و خوانندگان آتی را نیز خواستار بوده‌اند…

بسیاری از داستان‌های آمده در این نوع کتاب‌ها، آکنده از بزرگنمايی‌ها و اسطوره‌ساز‌ی‌های عمدی و سهوی شگفت‌انگیز هستند و نامعقول و افسانه‌ می‌نمایند. همین حکایت‌ها، از سویی پندها، اندرزها و آموزه‌های بسیار برای خوانندگان معناجو دارند و ازسویی دیگر از بینش مردمان ، اوضاع سیاسی ـ اجتماعی، گفتمان قدرت، زمینه‌های زیستی، پارادایم‌ها (= چارچوب‌های فکری) و سبک نگارش معمول آن روزگار… نیزگزارش می‌دهند.

می‌توان بیشتر کتاب‌هاي منقبتي را چونان معادن زغال‌سنگی پنداشت که هم رگه‌های الماس و هم زغال‌سنگشان به‌کار‌ می‌آید. زغال سنگش يعني کرامات نامعقول، كه محیط زیست را آلوده می‌سازد و الماسش ـ كه آموزه‌ها و کرامات معقول و مقبولش است ـ نیز از سخت‌ترین‌ها، زیباترین‌ها و گرانبهاترین نعمت‌های طبیعی است…

باید پذیرفت اگر همین معدن‌هاي امثال مناقب‌العارفین‌ها نبودند، نسل‌های بعد به رگه‌های الماس درخشان دربارۀ بزرگان دست نمی‌يافتند. کوتاه سخن این‌که بسیاری از روایت‌های کتاب‌های منقبتی ممکن است ذهن‌هاي ساده یک انسان باورمند را در روزگاران گذشته قانع می‌کرد، اما بسياری از آنها برای مردمان این روزگار، نه باورکردنی هستند و نه قابليت کاربرد دارند.

مولانا در جامعۀ ما
بیش از سه دهه است که كلاس‌داران و همايش‌سازان و سخن‌پردازانی در جامعة ما به‌نام مولانا و شمس دكان‌هایی باز کرده‌‌اند و به هر شیوه‌ای در رونق کار خود می‌کوشند. پاره‌ای از این دکان‌ها زیر نام کسانی برپا می‌شود که در حوزه‌های غیرعرفانی مشهور هستند و یک عمر نان ضدیت با عرفان را خورده‌اند، اما اکنون به اقتضای زمانه، به وادی عارفان رو آورده‌اند. بسیاری از این «نام»جویان، واماندگی روانی، دل‌زدگى فقهی و احساس پوچى خود را با انواع دسته‌بندى‌ها به‌نام مولانا و شمس بازگو می‌کنند و‌ می‌نویسند. این فرصت‌جويان، طيف‌ گسترده‌اى هستند که از «صوفى‌نمايان سنتى عقل‌ستيز» تا روان‌شناسان، ادیبان، “شبه‌فيلسوفانِ شريعت‌ستيز” و “کتاب‌سازان شبه‌عرفانی” را
در بر‌ می‌گیرد. اين گروه‌ها، هریک مصداق‌هایی براى آن سخن پیر رومی‌‌اند كه:

حرف درویشان و نکتۀ عارفان
بسته‌اند این بی‌حیایان بر زبان

خـرده گیرد در سخن بر بایزید
شـرم دارد از درون او یــزیـد

چـند دزدى حـرف مردان خدا
تـا فروشـى و سـتانى مرحـبا

اهداف کتاب حاضر
پس از کوچ مولانا به عالم باطن، دربارة مولانای قصه‌گو، قصه‌هایی ساختند که بسیاری از آنها مقبولِ “عقلِ متعارف” نیست و “عقل خودبنیاد” مدرن نیز قادر به درک و پذیرش آن نیست. به‌همین دلیل، نگارنده بیش از یک دهه پیش به این نتیجه رسید که ضرورت دارد برای جویندگان راستین از کتاب مناقب‌العارفین با معیارهای ویژه‌ای، گزیده‌ای تهیه شود تا چهره واقعی‌تری از مولوی در هنگامة اين یاوه‌گویی‌ها و مریدبازی‌ها تصویر شود. هرچند از زندگانی پربرکت مولانا، داستان‌ها اندک‌اند و می‌توانست بیشتر از این باشد، اما بيشتر داستان‌هاي رسيده، چونان پرتویی، هدایتگر سالکِ جوینده به خورشید عالم‌تاب باطن اویند. این حکایت‌هاي سرشار از معنا، اما محدود ـ اگر گوش و چشم و هوشی در کار باشد ـ برای فهمِ حقیقت وجود مولانا کافی‌اند. خوشبختانه مثنوی و دیوان کبیر در دسترس ماست که هردو خانه‌های “شور و شعور” مولانایند، پیر بلخ به آشکاری در فيه مافيه به ما گفته است:

من آنچه [از نهان غیب] می‌آید می‌گویم. اگر خدا خواهد این اندکْ سخن را، نافع گرداند و آن را در اندرونِ سینۀ شما قائم دارد و نفع‌های عظیم کند و اگر نخواهد، صدهزار سخن گفته گیر، [كه] هیچ در دل قرار نگیرد، همه بگذرد و فراموش شود. همچنان‌که استارۀ آتش بر جامۀ سوخته افتاد، اگر حق خواهد همان یک استاره بگیرد و بزرگ شود و اگر نخواهد صد ستاره بدان سوخته رسد و نمانَد و هیچ اثر نکند: وَ للهِ جُنُوْدُ السُّموَاتِ (آیۀ ۷ سورۀ فتح: از آنِ خداست لشکریان آسمان‌ها). این سخن‌ها سپاهِ حقّ‌اند، قلعه‌ها را به‌دستوریِ حق باز کنند و بگیرند. اگر بفرماید چندین‌هزار سوار را که بروید به فلان قلعه روی بنمایید، امّا مگیرید، چنین کنند. و اگر یک سوار را بفرماید که بگیر آن قلعه را، همان یک سوار در را باز کند و بگیرد. پشّه‌ای را بر نمرود گمارَد، هلاکش کند. چنان‌که می‌گوید: اِسْتَوی عِنْدَ الْعَارِفِ الدّانِقُ وَ الدِّیْنَارُ وَ الْاَسَدُ وَالْهِرَّةُ (نزد عارف، دانق و دینار و شیر و گربه برابر هستند) که اگر حق تعالی برکت دهد، در دانَقی (یک‌ششم دینار) کارِ هزار دینار کند و افزون و اگر از هزار دینار برکت برگیرد کارِ دانقی نکند و همچنین اگر گربه‌ای بر او بگمارد، او را هلاک کند، چون پشّه‌ای، نمرود را. و اگر شیر را بگمارد، از وی شیر لرزان شود، یا خود مَرکَبِ او شود. چنان‌که بعضی از درویشان بر شیر سوار می‌شوند و چنان که آتش بر ابراهیم بَرْد و سَلام شد و سبزه و گُل و گُلزار، چون دستوریِ حق نبود که او را بسوزد (آیۀ ۶۹ سورۀ انبیا: قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَی اِبْرَاهِیمَ. «گفتیم: ای آتش! برای ابراهیم سرد و سلامت باش.»). فِی‌الجمله چون ایشان دانستند که همه از حق است، پیشِ ایشان همه یکسان شد. از حق امید داریم که شما این سخن‌ها را هم از اندرون خود بشنوید که مفید آن است. اگر هزار دزد بیرونی بیایند، در را نتوانند باز کردن تا از اندرون دزدی یارِ ایشان نباشد که از اندرون باز کند. هزار سخن از بیرون بگویی، تا از اندرون مُصَدّقی نباشد، سود ندارد. همچنان که درختی را تا در بیخِ او تَریی نباشد، اگر هزار سیلاب بر او ریزی سود ندارد. اوّل آن‌جا در بیخ تَریی بباید تا آن مَددِ او شود.

نـور اگر صـدهزار می‌بیند
جز که بر اصل نور ننشیند

اگر همۀ عالم نور گیرد، تا در چشم نوری نباشد هرگز آن نور را نبینند…

سخنی را که گذشت می توان شرح دیگری بر سخن شمس تبریز دانست که:
هرگز پیغامبر (ع) نیامد که آن را که “آن” نیست خبری کند، الاّ آن را که “آن” دارد خبرش کند که آخر تو نیز داری. مبشراً و نذیراً؛ پیدا آید که ندارد و که دارد.

کتاب مقیم دل

مقیم دل

کوتاه سخن آن‌که کتاب حاضر با دو هدف اصلی زیر تهیه شده است:
الف. روشنگری دربارۀ مولوی
گاه و بی‌گاه متأسفانه در این آشفته‌بازار مولانائیسم سیاحتی‌ـ‌همایشی، به مولانا و شمس حمله‌های غیرمستند و ناجوانمردانه‌ای می‌شود یا دفاع‌های ناآگاهانه‌ای از آنها انجام می‌گیرد که کار شناخت درست مولانا و شمس را دشوار می‌کند. بیشتر این تازش‌ها و نازش‌ها، ريشه در بافته‌هاى ناقص و خيالی کسانی دارد كه آگاهی مستندی دربارۀ چند و چون زيست عارفانه و ماهیت انديشه‌های عرفانى ندارند. آنها بیشتر از راه شنيده‌ها و خوانش نوشته‌هاى ناقص و نامعتبر به داورى نشسته و حكم‌هاى نادرست کلی صادر می‌کنند و این جریان در روزگاری رخ می‌دهد که بسیاری به پیر بلخ رو كرده‌اند و جمال حقيقت عرفان را در آيينۀ سلوك او تماشا مى‌كنند. ازسویی دیگر، دولت‌هايى نیز تمامی تعاليم مولوى را به “سماعى” نمايشى فروكاسته‌اند و مزار او را مايۀ رونق اقتصادى گردشگرى كرده‌اند. چنین واقعیتی، ضرورت انتشار داستان‌هایی از مولانا را که برای انسان معاصر معنادار و آموزنده باشند، برای نگارنده یک ضرورت انکارناپذیر كرد.

ب. انصاف‌دهی درباره افلاکی
هر متن تاریخی، گزارش و روایت مکتوب یک تاریخ‌نگار از زاویه‌ای می‌باشد که او شنیده‌ها و خوانده‌ها و دیده‌های خود را فهم می‌کرده است. پاره‌ای گمان می‌کنند افلاکی در قرون میانه باید چونان یک تاریخ‌نگار سكولار با ذهنی آزاد از موضوع، منتقدانه به سوژه‌های خود می‌نگریست و با کارهای میدانی در پی شناخت شخصیت آنها برمی‌آمد. درحالی‌كه امروزه در “فلسفه علم” اين ديدگاه غالب است كه تصور آزادی ذهنِ تاریخ‌نگار از محدودیت‌ها، یک خیال بیش نیست، به ‌قول مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی، هركسی در توجه برای فهم هر چیز (متن) اسیر سه ویژگی زیر است:
1. پیش‌داشت‌ها (Fore having) [قانون‌های کلی حاکم بر موضوع/متن]
2. پیش‌دیدها (Fore sight) [چگونگی روبرو شدن با موضوع/ متن]
3. پیش‌دریافت‌ها (Fore conception) [انتظارات ما از متن]

آري، هر راوی در پارادایم (چارچوب فکری) زمانة خویش گرفتار است و برپایة منطق تحلیلی زمان خود، پدیده‌ها و مسایل زندگی شخصي و اجتماعي خود را می‌بیند و فهم می‌کند؛ افلاکی نیز این قاعده خارج نیست. اگر به جملۀ ابتدای مناقب‌العارفین دقت کنیم، باید بپرسیم که چگونه پاره‌ای از مدعیان اخلاق و کمالات عرفانی در زمانه ما، افلاکی را ناسزا می‌گویند درحالی‌که او متواضعانه گفته است:
مطالعه‌کنندگانِ این لطایف و ناقلانِ این طرایف از صدقاتِ دعواتّ مستجابات اینِ ضعیت مسکین را نَسیاً مَنسیاً [به كلي فراموش. سوره مريم/ 23] نفرمایند.

برخی از سخنوران و نویسندگان روزگار ما، گویی کشف جدیدی کرده‌‌ و با آوردن داستان‌هایی به‌ظاهر نامعقول از کتاب مناقب‌العارفین، افلاکی را فردی اغراق‌گر و احمق معرفی کرده و به‌هر بهانه‌ای ناسزایی نثار او‌ می‌کنند. آنان گویی نمی‌دانند افلاکی هرگز مدعی حق‌بودن هر آنچه نگاشته نبوده و حتی در پایان کتاب مناقب‌العارفین نیز تقاضای اصلاح مطالب خود را داشته و می‌گوید:
در عذر مؤلف توقع از مکارم اخلاق و طیب اعراقِ اخوانِ صفا کثراللهُ امثالهم و حَصَلَ فى‌الدارین آمالهم چنان‌ است که این بضاعة مُزجاة را (= کتاب مناقب‌العارفین) به‌نظر قبول ملحوظ گردانیده این بندة خاکى را از دعوات پادشاهانة خود فراموش نفرمایند و اگر در عبارت آن خللى یابند عمارت و اصلاح دریغ ندارند.(999)

به‌راستی‌که باید انصاف داد و همت افلاكي را با تمام اغراق‌ها و افسانه‌سرایی‌هایش ‌ـ به‌عنوان یک صوفی قرون وسطایی در جنگ و گریز آن زمانة سیاه ـ ستود. او به دستور پیرش (= نوة مولانا)، تذكرة‌الاوليای عطار را دربارة مولانا و خاندانش نمونه‌سازی کرد و با رنج بسیار، دريچه‌اي به‌روي احوال و اقوال زندگي مولانا و خاندان و پيرانش برای آیندگان گشود. هرچند با قدرشناسی تمام، می‌توان از او گله‌مند بود که با آن پشتوانة ادبی، تاریخی، عرفانی و دینی که داشت، می‌توانست مناقب‌العارفین را بهتر و دقیق‌تر از این می‌نوشت ؛ افزون بر این می‌توان از افلاکی انتقاد کرد كه بسیاری از روایت‌های نامعقول كه ثبت‌کردۀ او هستند، در تحریف پیام و چهرة مولانا در طول تاریخ سهم چشمگیری داشته‌اند…

تبارشناسی کتاب حاضر
برای نگارش سفرنامه اول به قونیه در سال 1381ش هنگام بررسی منابع مربوط به زندگانی مولانا به پرسش‌ها و تردیدهایی درباره عملکرد مولویه پس از مرگ مولانا و پاره‌ای از مقبولات و مشهورات رایج رسیدم که شرح پاره‌ای از آنها را در سفرنامه‌ای به‌نام خاتون خاطره (نشر پارسه) آورده‌ام. یکی از آن تردیدها، فرض رايج در تقدم زمانی نگارش رساله سپهسالار بر مناقب‌العارفین است. این تردید را در آن‌زمان با استاد موحد در میان گذاشتم، او هنوز تصحیح خود را از رساله سپهسالار را منتشر نکرده بودند، ایشان این تقدم و بهره‌برداری افلاکی از رساله را قبول داشتند. از استاد پرسیدم: آیا دلیلی هم برای آن هست؟ در پاسخ فقط فرمودند: «بله»، اما هیچ دلیلی مطرح نکردند. نگارنده نتیجة بررسی‌های خود در تجزیه و تحلیل کتاب مناقب‌العارفین را در دو درس‌گفتار در تاریخ‌های 22 و 29 اردیبهشت‌ماه 1386، در مرکز فرهنگی شهر کتاب ارایه نمود که پایۀ اصلی نگارش کتاب حاضر گردید. تشويق دوستاني مایة آن شد تا به فکر تدوین کتاب حاضر برآیم.۵

آرزو
بر این امیدم که پیر سالکان طریق حق، کتاب حاضر را که وصف کرشمه‌ای از چشم اوست، پذیرا باشد و از ذوقِ وجودش قطره‌ای این تشنۀ دیرین را بنوشاند.
نـزد سلـیمان رسیـد مرغك مسكیـن
ران ملخ در دهان بـه ‌پیشكش دوست

از پـى عذر قصور خـدمت خود گفت:
هـدیه هـركس به ‌قـدر منزلت اوست

غلامرضا خاکی

برای مطالعه اسلایدهای این سخنرانی می‌توانید فایل پیوست را دانلود نمایید:
:: فایل پیوست: دانلود اسلاید سخنرانی در فرمت pdf

 

تکمیلی:
کتاب مقیم دل را می‌توانید به صورت مستقیم از وب‌سایت انتشارات همرخ تهیه نمایید.
🛒 خرید اینترنتی کتاب مقیم دل