نقدنامه: جلال خسی در میقات بود یا نامحرمی در احرام؟

نقدنامه: جلال خسی در میقات بود یا نامحرمی در احرام؟

جلال خَسی در میقات بود یا نامحرمی در اَحرام؟!

( تأملی انتقادی در کتاب “راز حج جلال”)

  

هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست

هرکس آنجا به طریق هوسی می‌آید

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست

این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید

(حافظ)

        

مقدمه

بی‌تردید در دو ‌دهة اخیر تلاش‌های گفتاری و نوشتاری خواهرزادة زنده­یاد جلال آل­ احمد، یعنی آقای محمدحسین دانایی، بخش‌هایی از ناشناختگی‌های سیر ‌زندگی و کارنامه افکار و کردار دایی‌اش را به‌رغم تمامی محدودیت‌ها آشکار ساخته‌ است. آقای دانایی می‌کوشد تا جلال واقعی‌تری را نشان ب‌دهد و سخنان و داوری‌های خودش را مستند به مدارک و شواهد دست اول نماید، گرچه در پاره‌ای از داوری‌ها، به صورت هیجانی و واکنشی عمل می­کند و برای پیراستن برخی شائبه‌ها از ساحت جلال و مبارزه با سوءاستفاده­ ها از او، سیر تحولی دایی در گذر زمان را چندان جدی نمی‌گیرد و در مواردی نیز افکار و کردار او را با رویکردی ایستا و نقطه­ا ی بررسی کرده و آن را در یک شبکة مفهومی منسجم ارزیابی نمی­کند. یکی از کارهای او که درینجا مورد نقد و بررسی قرار می­گیرد، کتاب “راز حج جلال” است.

     ساختار کتاب

این کتاب از یک مقدمه و سه ‌فصل به شرح زیر تشکیل شده ‌است:

فصل اول: جلال ‌آل‌احمد، بار دیگر و نگاهی دیگر

فصل دوم: نسخة اصلی و متن کامل “خسی در میقات”

فصل سوم: پژوهشی درباره “راز حج جلال”

بعد از این فصل‌ها، برگ‌هایی از یاداشت‌های روزانه و نامه‌های آل­احمد زیر عنوان “اسناد پیرامونی” و به مثابه مکمل منابع تحقیق آورده شده‌ و قسمتی نیز به عنوان نتایج پژوهش همراه با تصاویر و فهرست آمده ‌است.

چنین ساختاری این انتظار را ایجاد می‌کند که خواننده با کتابی پژوهشی روبرو شود، اما در عمل چندان از منطق نقد متون پژوهشی برخوردار نیست، لذا در نوشتار حاضر قصد آن است تا به کتاب مزبور، نگاهی پژوهشگرانه (نه نگاهی ایدئولوژیک و باورمندانه به حج) انداخته شود. به سخن دیگر، در این نوشته قصد آن است که چندوچون راز‌گشایی(؟!) محمدحسین دانایی ارزیابی شود.

 

جلال شکاک، یا رونده به سوی حقیقت؟

آقای دانایی، جلال را همیشه شخصی پرسشگر و شکاک می‌داند. ایشان در این داوری که سویه‌ایی درست دارد‌ به نظر می­رسد به چند نکته زیر توجه ندارند:

1) شک گاهی در حوزة معرفت­شناسی ( فلسفی)عقلی قرار می­گیرد و گاهی هم در قلمرو باورهای اعتقادی که مبتنی بر نقل هستند.

2) شک، تقدیر تکوینی معرفت و ایمان آدمی است و هرگز پایان‌یافتنی و نابود‌شدنی نیست، بلکه در هر مرحله‌ای، نوع و مرتبه­اش تغییر می­کند، حتی کسی چون ابراهیم خلیل نیز که پدر ایمان است، از مراتبی از شک پیراسته نیست.

3) گاهی کسی بر جزیی از یک آیین- مثلاً در بخشی از مناسک حج- یا بر بخشی از شاخه‌ای از مذهب یک دین ( مانند برخی کارها در عزاداری) نقدی دارد، و درین باره چون­ وچرایی می­کند،  صفت شکاکیت را برای  تمامیت شخصیت چنین کسی  نمی توان مطرح کرد. متاسفانه این کار را بر سر بر سر جلال آوردند، وقتی که بدون مُهر نماز ­خواند، کافرش خواندند و به سوی حزب توده راندندش.

4) آل‌احمد نیز مانند هر انسان خردمندی که دغدغة آگاهی دارد، ذهن و جانش پیراسته از شک نبود، اما آیا مرتبة ایمانی و وجودی ‌او مانند صادق هدایت بود؟ اگر اینگونه نبوده است، نباید به آل‌احمد به گونه‌ای دیگر نگریست؟ آیا نباید انتظار داشت که فهم او از دین و کارکردهایش، مانند مسلمانان سنتی کوچه­وبازار و روشنفکران کافه‌ای نباشد که هر دو  به نوعی مقلدند؟ (گروهی اعتقاداتشان محصول ژنتیک و جغرافیاست و گروهی دیگر با خواندن چند جزوه و کتاب ترجمه‌ای، گمان می‌برند که در خط مرز خرد بشری ایستاده­ اند!)

کامل این مقاله را می توانید در پی دی اف زیر بخوانید

نقد کتاب راز حج جلال