مروارید سبز
دوستی زد و گفت: «این روزها با هر که صحبت میکنی خبر بدی به تو میدهد. خونابههای رنج از جراحت روح خیلی از انسانها میچکد. بندرت امکان دارد پس از احوالپرسی با کسی بخشی از شور زندگیات را از دست ندهی. در نگاه بسیاری از افراد، جهان پر از پلیدی و سیاهی شده است. در چنین روزهایی باید مراقب باشی باد یأس گفتار گوینده، ما را نبرد…»
در حالی که به حرفأهای این دوست گوش میدادم در کمد به دنبال چیزی میگشتم که به قاب عکسی برخورد کردم که سی سال پیش آن را پس از پایان سخنرانی در سازمان جنگلها و مراتع کشور به من هدیه کردند. با دیدن عکس درخت در قاب که مشهور به مروارید سبز (؟!) است حسابی دچار احساس خجالت شدم و به خود گفتم: «این همه سال تو اینقدر معرفت نداشتی که به زیارت این درخت بروی و چون باورمندان کهن بر آن بوسه نزدی. چرا مشتاقانه نرفتی شاید بتوانی کمی از ضعف و سستی و واماندگی خود را پای روح بزرگ این درخت چال کنی؟ چرا حکیمانه به دیدارش نرفتی تا بفهمی یکه و تنها زیر تابش سوزان آفتاب، شلاق گردباد و سوز سرما میتوان همچنان زنده ماند و از میان سنگلاخ محدودیتها به قول سپهری به سوی «سمت مرطوب حیات» حرکت کرد. چرا نرفتی تا از جناب درخت بپرسی ریشههای تو چگونه «صدای پای آب» را که در اعماق زمین جاری است شنیدند و به آن آهنگ تا ژرفا رفتی؟…
آری به خدمت «مروارید سبز» نرفتم اما سالها غافلانه نشستم و در کنار گلها و درختچههای لوس آپارتمانی، کتاب روشنفکران مأیوس را خواندم و همدم کسانی شدم که در گشودن ابتداییترین گرههای روح خویش نیز ناتوانند…
آری چنین غفلتی شد که اکنون نمیدانم سطح خشکشدۀ «پوست روح» را چه باید کرد؟! کدامین پزشک میتواند کرمی مرطوبساز و نرمکننده را برایم تجویز میکند تا دستان خشن روزگار را دستانم بگیرم و به او بگویم هنوز جهان خالی از لطافت نیست؟!
آیا روزی میرسد ابوسعیدوار کتابهایم را زیر این درخت چال کنم؟! (۲)
یادداشت:
۱) درخت مروارید سبز در ۴ کیلومتری شمال غرب شهرستان ارسنجان واقع شده است که بهصورت درخت بنه خودرو بر روی صخرهای عظیم مکعبی شکلی قرار دارد درحالیکه تا فاصله چند کیلومتری آن درخت دیگری حتی بر سطح زمین وجود ندارد و اطراف آن را بیابان خشک و بیآب و علف قرار دارد! ارتفاع تختهسنگ تقریباً ۶ متر و ارتفاع درختی که بر فراز آن قرار دارد حدود ۵ متر است که در مجموع ارتفاع این پدیدۀ شگفتانگیز بیش از یازده متر است.
۲) شیخ ابوسعید در ابتدای سیر و سلوک کتابهایش را چال کرد و درخت موردی روی آن کاشت.