نوشتن، راهی است برای دادن گزارشی از آنکه تا کجاها و چگونه رفته‌ای. و اکنون کجایی و بقول سهراب چه « سفرهایی تو را در کوچه‌هاشان خواب می‌بینند.» نگاشتن، ارائه خبری از خویش است پیش از آن که نشان گام‌های لرزان تو بر ساحل دریای هستی، در هجوم موجی محو شود.

صاحب این قلم هم گاه‌گاهی می‌نگارد تا به تعبیر كازانتزاكیس (نویسندۀ یونانی)، دلش را شعله ور، شجاع و بیقرار و مسئول به آزادی خود و خلق نگه دارد. می‌نویسد تا در «تهاجم تنهایی» و «تنگنای تنهایی» خود را به «رستگاری خالق» و «رهایی خلق» برساند. در دلش همه آشوب‌ها، تضادها، غم‌ها و شادی‌های زندگی را احساس می‌كند اما می‌كوشد تا آنها را مطیع آهنگی برتر ملکوت سازد. چرا که سخن پیر بلخ از نوجوانی در گوشش طنین انداز است که:

بوی نانی که رسیده‌ست بر آن بوی برو
تا همان بوی دهد شرح تو را کاین نان چیست

به امید آن که به قول م. سرشک، «آیندگان بدانند اینجا مقصود از کلام، تدبیر حمل مشعله‌ای بود در ظلام»